احسان علیخانی (زادهی ۱۵ آبان ۱۳۶۱ در تهران) تهیهکننده ، مجری تلویزیونی، دستیار کارگردان و کارگردان اهل ایران است.
زادروز : ۱۵ آبان ۱۳۶۱
تهران
محل زندگی : تهران
ملیت : ایران
تابعیت : جمهوری اسلامی ایران
تحصیلات : کارشناسی در رشتهٔ مدیریت بازرگانی
از دانشگاه : دانشگاه تهران
پیشه : تهیهکننده ، مجری تلویزیونی، دستیار کارگردان، کارگردان
سالهای فعالیت : از سال ۱۳۷۹ دستیار کارگردان
از سال ۱۳۸۱ کارگردان
از سال ۱۳۸۳ مجری تلویزیونی
شناختهشده برای : مجری برنامهٔ برنامه ماه عسل و ویژه برنامه تحویل سال نو
برنامه(ها)ی تلویزیونی : برنامه ماه عسل از شبکهٔ ۳ سیما
ویژه برنامه تجلیل از قهرمانان المپیک و پارالمپیک از شبکهٔ ۳ سیما
ویژه برنامه تحویل سال نو از شبکهٔ ۲ سیما
دین : اسلام
مذهب : تشیع
پرسپولیسی
زندگی
احسان علیخانی متولد ۱۵ آبان ۱۳۵۸ در تهران است و ساکن خیابان هروی است ، فارغ التحصیل رشته مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران است ، ۲ خواهر و یک برادر دارد و خودش فرزند آخر خانواده است ، مادرش پرستار بازنشسته است و به گفته خودش بهترین دوستش است ، با دیدن اجرای جواد یحیوی به کار اجرا علاقه مند شده ، اولین برنامه زنده اش در سال ۱۳۸۰ بوده ، او اجراهایی مانند صبح آمد و ماه عسل و.. را برعهده داشته است.
مجری جوان تلویزیون می گوید هیچ وبلاگ ، ایمیل یا سایتی ندارد و از اینترنت فقط برای جست و جوی اطلاعات استفاده می کند.
شایعهی ممنوعالتصویرشدن:
علیخانی در حین اجرای ویژه برنامه سال تحویل سال ۱۳۹۱ در واکنش به سخنان محمود احمدی نژاد که گفته بود وسایل ضروری عید در سر کوچهی ما گران نیست،مردم تهران میتوانند بیایند و از محلهی ما خرید عید را انجام دهند،به توبیخ و ممنوعالفعالیت وی از تلویزیون انجامید.ولی پس از یک روز شایعهی ممنوعالتصویر شدن علیخانی تکذیب شد.
مصاحبه
مادر من خیلی اوقات به من انتقاد دارد. بعضی مواقع زنگ می زند می گوید این چی بود روی آنتن گفتی؟ در کل آدم باید به یک جایی برسد که بتواند برگردد و مسیرش را با افتخار نگاه کند. من یک وقتایی برمی گردم و بعضی از برنامههایم را نگاه می کنم عصبی می شوم. دلم می خواهد فریاد بزنم از فرط عصبانیت.
احسان علیخانی در تازه ترین گفتگویش از عموی شهیدش سخن گفته؛ عمویی که قهرمان دوران کودکی او بود و او تاکنون درباره او سخن نگفته بود چون کسی در این باره از او نپرسیده بود!..گفتوگوی روزنامه «تماشا»با وی در نتیجه ۲ ساعت پرسش و پاسخی است که تا به حال این مجری به آنها جواب نداده از اتفاقات ۹۱ تا سینما، موسیقی و حتی فوتبال.
اما باید اعتراف کرد که با احسان علیخانی گفتوگو کردن یکی از آن کارهای سخت شغل ماست؛ چون روبهروی کسی قرار میگیری که با تکیه بر حرفهاش استاد طفره رفتن و بحث را به بهترین شکل عوض کردن است ولی خب شاید اگر این گفتوگو تصویری انجام می شد برای اولین بار علیخانی خودش میهمان یک تاک شو بود و «صندلی داغ»ای از آب درمی آمد که دیدنی بود. به هرشکل هرچند که در گفتوگوی مکتوب نمی شود کنش ها و اتفاقات حاشیهای یک مصاحبه را منعکس کرد اما سعی کردیم تمام حرفهای او را پیاده کنیم تا چیزی از قلم نیفتد..
این تصادف همون تصادفی هستش که ما در همون زمان گفتیم که خدا روشکر احسان علیخانی حالش خوبه..اگه به ارشیو سایت سری بزنید میتونید حتما پیدا کنید که ما اطلاع دادیم حالشون خوبه..
*با توجه به حاشیههایی که در سال ۹۱ برایت اتفاق افتاد تصور اغلب افراد این است که سال گذشته برای احسان علیخانی سال خوبی نبوده، اما دوست داریم نظر خودت را درباره ۹۱ بدانیم.
به نظرم تجربه خوبی بود؛ یک سال پراز فراز و نشیب. هم برایم تلخی داشت و هم شیرینی. همه چیز باهم بود اما اگر بخواهم کلی بگویم بسنده میکنم به این جمله که ۹۱ برایم تجربه شگرفی بود. ضمن اینکه برای من حکم رسیدن به یک پاگرد را داشت؛ منظورم رسیدن به مرز ۳۰سالگی است. یک سرفصل در زندگیم بود.
*تصور می کنم در ۹۱ به جای یک سال چندسال بزرگ شدی؛ نه؟
این حرف را قبول دارم. وقتی خودم را مرور میکنم می بینیم این حرف، حرف درستی است. در دهه قبلی زندگیام سال به سال جلو رفتم اما در سال گذشته انگار پرش چندساله داشتم. به یکباره مسیر عوض شد. بگذار یک داستانی را اولین بار اینجا تعریف کنم. من سال گذشته یک تصادف وحشتناک داشتم، ماشینم تقریباً له شد و آن با جرثقیل بردند. تقریباً ساعت ۲ شب یک آژانس گرفتم که خانه بروم. یک پسر دهه هفتادی من را سوار کرد. از فرط عصبانیت کفشم را درآورده بودم و چهارزانو روی صندلی نشستم!
*راننده تو را شناخت؟
آره و تعجب کرد و گفت شما چرا اینقدر حالتان بد است؟ ماجرا را برایش تعریف کردم و گفت: « میخواید یه چیزی پلی کنم حالتون خوب شه؟ » قبول کردم و دوسه تا قطعه برایم گذاشت که همه آنها شعر بود.
من واقعا حالم خوب شد از شنیدن آن شعرها. از آنجایی که این قطعات در فلش او بود نمیتوانست آن فلش را به من بدهد و به همین دلیل گفتم: «بریم باهم دور بزنیم. ». اصلا حاضر نبودم بروم خانه؛ اینقدر که این آدم حال من را خوب کرد. بعد که رسیدم خانه مطمئن بودم به خاطر آن اتفاق بد تا مدتی ماشین نخواهم خرید.
*چطور با یک پسر دهه هفتادی توانستی اینقدر ارتباط بگیری؟
من در مصاحبت با او فهمیدم که خیلی بیشتر از سنش می فهمد. یک آدم فوقالعاده باسواد و باهوش در زمینه ارتباطات بود و خب ما حرفهای زیادی برای گفتن داشتیم. یک سوال تا حالا دقت کردی که متعلق به هرنسلی باشی وقتی در مقابل نسل دیگری قرار میگیری میگویی دهه ما نسل سوخته است و کلی غر می زنی؟ !
*دقیقاً.
همه ما فکر می کنیم مشکلاتمان از نسل قبل و بعدمان بیشتر است. حرفهای من و آن پسر هم با این گلایه ها شروع شد اما بعد فهمیدم که چقدر این آدم اهل مطالعه است. من به او گفتم که در نوجوانی نسل ما دهه شصتی ها یک اتفاقی افتاد و آن این بود که سر کوچههایمان یک مغازهای به نام ویدئوکلوپی باز شد و ما شناسنامه میدادیم و فیلم تحویل می گرفتیم.
اولین بار من وارد آن مغازه شدم و به جای آن همه فیلم که در قفسه ها چیده شده بود و بوی نویی می داد فقط مغازه دار را نگاه می کردم. احساس می کردم این آدم کاشف سینماست! (میخندد) و هرچیزی که این مرد بگوید بیبرو و برگرد درسته! این آدم اول به شناسنامه من نگاه می کرد بعد به ظاهرم و سرآخر فیلمی را تحویلم می داد.
معمولاً هم فیلمهای جنگی به من می دادند چون در نوجوانی استخوان ترکانده بودم تصورشان این بود که فیلم جنگی بیشتر دوست دارم! ارتباط من با ویدئوکلوپ تا وقتی ادامه پیدا می کرد که فیلمهای خوبی تحویل من می داد که دوست داشته باشم اگر یک بار این اتفاق نمی افتاد قطعاً ویدئوکلوپ را عوض میکردم و جای دیگری می رفتم. حالا و در این زمان من مجری و آن آقای ویدئوکلوپی خیلی باهم شباهت داریم.
*چرا؟
چون هردو پول می گیریم درقبال چیزی که میخواهیم تحویل بدهیم. یک دسته مان شناسنامه مردم دستمان است و یک دسته مان شناسنامه مردم دستمان نیست. برنامه ساز موفق کسی است که شناسنامه، هویت و دغدغه مردم دستش باشد، نباشد شکست خورده. مردم دیگر حاضر نیستند برنامههایش را دنبال کنند.
*حالا ماشین خریدی بعد از آن تصادف یا نه؟
البته الان ماشین خریدم اما در سال ۹۱ من چیزی حدود ۱۰ ماه ماشین نداشتم و با آژانس این ور و آن ور می رفتم. تازه گاهی وسط خیابان دربست هم میگرفتم تا بیشتر کنار مردمم باشم.
*بهترین اتفاق و چهرههای ۹۱ را در حوزههای موسیقی، سینما، ورزش از نظرت چه رویدادها و چه کسانی بودند.
در حوزه موسیقی که من واقعا اتفاق دندانگیری ندیدم. سینما هم (فکر می کند) من اصلا در سال ۹۱سینما نرفتم. چه عجیب! تئاتر هم زیاد ندیدم که بتوانم حرف بزنم. سال ۹۱ چهره المپیکی و پارالمپیکی ها بود. محمدخالوندی چوپان بوده و رفته لندن قهرمان پارالمپیک شده است. این آدم چهره نیست؟ از نظر من چهره برتر سال است. در المپیک هم به نظرم احسان حدادی واقعا چهره سال ۹۱ بود.
*پرسپولیس؟
نپرس! واقعا سال بدی بود. پرسپولیس واقعا دارد هوادارانش را اذیت می کند. اگر پرسپولیس قهرمان جام حذفی نشود هوادارانش اذیت می شوند. نمیدانم چرا این تیم اینقدر آزاردهنده شده!
*فکر می کنی دلیل اصلی این همه افول پرسپولیس چیست؟
در اینکه این تیم محبوبترین تیم کشور و آسیاست شکی نیست. من احساس می کنم در و تخته جور نمی شود. هزینه میشود، مربی خوب است، بازیکن خوب است اما باز هم نمیشود که نمیشود! اتفاقی که به نظرم در استقلال دارد بهتر می افتد. آهان! یعنی یکی از منفورترین چهرههای سال ۹۱ به نظر من ژوزه بود. من نمیفهمم این آدم با چه رویی رفته از پرسپولیس شکایت کرده؟ !
*بازیکن محبوبت در پرسپولیست کیست؟
بازیکن محبوب کل زندگیام علی کریمی است.
*سوال آخرم این است که از کسی در زندگی شخصیات متنفر هستی؟
از تعدادی آدم ناراحت هستم اما از کسی متنفر نیستم. من از دنیا متنفرم که بزرگترین لذتش این است که آدمها را به جان هم بندازد!