داستان دوستی یک دختر با پسر....!!!
![داستان و نه شاید درد دل عاشقانه داستان و نه شاید درد دل عاشقانه](https://rozup.ir/up/mamadzar/Pictures/me%20and%20you.jpg)
اولین بار یادم نمی آید او آمد به وبلاگ ِ من یا من بودم که پیشنهاد دوستی دادم ولی خوب یادم می آید که همیشه انگار لبخند میزند
من هیچ وقت نگفته بودم که به کافه رفتن های پی در پی اش غبطه میخورم من
هیچ وقت نگفته بودم که من چقدر بعضی وقتها فکر میکنم که به من شباهت دارد
من هیچ وقت نگفته بودم که این قلبی که با دستش درست کرده را چقدر دوست دارم و آن لبخند ِ شیرینش را ...
من هیچ وقت نگفته بودم که با آن لباس هایش که گل های ریز دارد ندیده دل ِ من یکی را که برده است
من هیچ وقت نگفته بودم که آهنگ وبلاگش را که مرد سیبیلوی دوست داشتنی [پالت] میخواند را چقدر دوست دارم
من هیچ وقت نگفته بودم که شادان دوست ِ بی نظیری است شادان شادان است ...خدایا به خاطر ِ آفرینشش ممنونم :)